عادت چیست؟ بخش اول
اصولأ فراگیری هر مهارت و تبدیل هر رفتاری به عادت، زمان بر است و کُند. به خاطر همین کُند بودن فرآیند یادگیری و عادت سازی، اشخاص مختلف خسته شده و در نتیجه به همان عادت های بد و مخرب قبلی روی می آورند.
چگونه یک مهارت را یاد می گیریم؟
با آموزش، تمرین و تکرار آن، مانند رانندگی و دوچرخه سواری کردن. بار اولی که پشت فرمان اتومبیل نشستیم را همه به یاد داریم. الآن که به یاد آن موقع می افتیم خنده مان می گیرد که چه دست گلی به آب دادیم، یا هنگامی که یاد گرفتیم دوچرخه سواری کنیم. با گذشت زمان بود که این گونه مهارت ها در ما تقویت شد.
تأکید می کنم، یادگیری هر مهارتی احتیاج به تمرین دارد و فقط با خواندن کتاب یا مقاله نمی توان مهارتی را یاد گرفت. درست مانند این است که می خواهید شنا یاد بگیرید. برای این کار حتمأ باید به صورت عملی شنا کنید و داخل استخر بپرید. نمی توانید به صورت تئوری و از روی کتاب مهارت شنا کردن را یاد بگیرید. به قول معروف، برای رد شدن از رودخانه باید پاهای تان خیس شود!
پس تمرین ها را باید به صورت عملی انجام دهید تا زمانی که در کار و زندگی شخصی خودتان به صورت ناخودآگاه اجراء کنید. درست مانند رانندگی کردن که دیگر فکر نمی کنید کجا باید دنده را عوض کنید یا کجا باید ترمز کنید.
مغز ما از سه قسمت تشکیل شده است. مغز جدید یا نئو کورتکس، مغز میانی یا مغز احساسی و مغز قدیم یا مغز خزنده که این قسمت، قسمت درونی تر مغز می باشد. با مغز جدید یا نئو کورتکس و مغز میانی یا مغز احساسی کاری نداریم.
ماموریت مغز قدیم یا مغز خزنده چیست؟ ماموریت مغز خزنده این است که سریع کارهای شما را به عادت تبدیل کند، چرا؟ چون وقتی که کاری را از روی عادت انجام می دهید دیگر به آن کار فکر نمی کنید یا کمتر توجه می کنید و وقتی که برای انجام کاری فکر نمی کنید، انرژی کمتری مصرف می کنید یعنی توجه کمتری به آن کار دارید. یادتان باشد که با فکر کردن بیشترین کالری را مصرف می کنید و برای همین هم هست که گفته می شود فکر کردن سخت ترین کار دنیاست. مغز می خواهد از فکر کردن های بعدی جلوگیری کند چون می خواهد انرژی ذخیره شده مصرف نشود. بنابراین هر کاری که انجام می دهید مغز می خواهد سیستم سازی کند و از آن کار الگو و عادت بسازد.
و به گفته ی ارسطو، شما همان چیزی هستید که مکرر انجام می دهید. زندگی شما تشکیل شده است از عادت ها و عادت ها همان رفتارهایی هستند که با حداقل توجه و انرژی انجام می شود و در نهایت عادت های شما تبدیل به رفتار اتوماتیک شما می شود. اصلأ اینکه چه عادت هایی را شما برای خودتان می سازید تعیین کننده موفقیت هایی است که شما می توانید در آینده بدست آورید.
همه ی ما امورات روزانه خودمان را از روی عادت انجام می دهیم. علت اینکه بعضی از افراد به اهمال کاری روی می آورند برای این است که این رفتار آن ها تبدیل به عادت شده و هر کاری که یک مقدار سخت و چالش برانگیز باشد و باید مقدمات زیادی برای انجام آن کار تهیه شود، سعی می کنند که آن کار (کارها) را به عقب بیاندازند. انگار که یک نفر دیگری می خواهد آن کار را در زمان آینده، که ممکن است چند روز بعد باشد یا چند ماه آینده، برای آن ها انجام دهد. درصورتی که مشخص است که بالاخره این کار باید توسط خودشان و با استرس بسیار بالایی و در مدت زمان کوتاهی انجام شود.
پس برای اینکه کاری به عادت تبدیل شود، ابتدا آن کار را باید به صورت خودآگاه انجام دهید. یک بار، دو بار، سه بار که آن کار به صورت خودآگاه انجام شد دیگر این تکرار باعث می شود که به عادت شما تبدیل شده و در نتیجه انجام آن رفتار به صورت ناخودآگاه صورت پذیرد و کنترل آن از قسمت خودآگاه مغز شما به قسمت ناخودآگاه مغز شما منتقل شود.
پس ملاحظه می کنید چه عادت خوب باشد یا بد، مکانیزم ایجاد عادت ها در مغز شما و در ناخودآگاه شما به یک شکل است. کسانی که آن ها را به عنوان افراد موفق در دنیا می شناسیم، کسانی هستند که عادت های کوچک خوب و مثبتی دارند از قبیل عادت به نوشتن، مطالعه کردن، یادگیری، فکر کردن و انواع و اقسام عادت های مثبت.
افرادی که موفقیت کمتری دارند و یا معمولی هستند عادت های معمولی دارند مثل عادت به نگاه کردن اخبار، تماشای زیاد تلویزیون، خواب ظهر، پرسه زدن در اینستاگرام، اینترنت، فضای مجازی و غیره. پس مشاهده می کنیم که تمام عادت ها، چه عادت های مثبت و خوب، چه عادت های بد و مخرب، همه اینها از یک مکانیزمی پیروی می کنند.
اگر که می خواهید عادتی در درون شما نهادینه شده و به مهارت تبدیل شود، ابتدا این رفتار را شما به صورت خودآگاه انجام دهید. به این ترتیب عمل کنید: بار اول، بار دوم و بار سوم این رفتار را به صورت خودآگاه انجام دهید و بعد دیگر کنترل این رفتار از قسمت خودآگاه به قسمت ناخودآگاه مغز شما منتقل می شود و شما دیگر رفتارهای بعدی را به صورت ناخودآگاه انجام می دهید. به عنوان مثال، اگر بنا هست که شما تکلیفی را انجام دهید یا برای امتحانی آماده شوید، اما بگویید حالا که من وقت دارم و این کار را به روزهای بعد موکول می کنم، برای بار اول، بار دوم و بار سوم که این رفتار را آگاهانه انجام دادید دیگر بعد از آن کنترل این رفتار اهمال کارانه به قسمت ناخودآگاه مغز شما منتقل می شود و شما این رفتار را به صورت ناخودآگاه انجام خواهید داد.
چرخه عادت به زبان ساده:
یک عادت برای این که تشکیل شود چرخه ای دارد به نام چرخه عادت که این چرخه از سه قسمت تشکیل شده است: محرک، پاسخ و پاداش. به عنوان مثال، شما می خواهید برای امتحانات آخر سال آماده شوید. می بینید که وقت دارید و اینجا شما برای راحتی خودتان به صورت آگاهانه به یک سری رفتارهای اهمال کارانه روی می آورید. به این موضوع در سطور فوق اشاره شد، برای چندین بار اول این کار به صورت خودآگاهانه انجا می شود ولی در ادامه به یکی از عادت های شما تبدیل شده و به صورت نا خودآگاه انجام می گردد.
چرخه عادت برای همه عادت ها یعنی هم عادت های خوب و مثبت و هم عادت های بد و مخرب به صورت یکسان عمل می کند.
در خصوص اهمال کاری محرک شما می تواند ترس، عدم شناخت، کمال گرایی، بی انگیزگی، نداشتن هدف و باری به هر جهت بودن باشد. پاسخ هم میتواند تعلل در انجام کارها، به عقب انداختن کارها و اشتغال و سرگرم شدن به کارهای دیگری باشد. پاداش می شود احساس خوشی و رضایت کاذب که معمولاً دوام چندانی ندارد و کوتاه مدت است، اما به خاطر همین لذت ها و خوشی های زود گذر، اغلب افراد به اهمال کاری روی می آورند. در پژوهشی که در دانشگاه پرینستون آمریکا انجام گرفت مشخص شد که افرادی که به اهمال کاری روی می آورند بین اکنون خودشان و آینده خودشان هیچ گونه یکنواختی نمی بینند.
ادامه دارد …