مثبت اندیشی و ارتباط آن با ضمیر ناخودآگاه
خوب در مقاله قبلی در خصوص فواید مثبت اندیشی صحبت کردم و گفتم که چرا باید این کار رو انجام بدیم. حالا من میخوام بحث رو باز تر کنم و در خصوص ضمیر ناخودآگاه، ضمیر خودآگاه و بعضی از قوانین مغز مواردی رو بیان کنم.
ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه
ضمیر خودآگاه ما فقط در زمان بیداری فعاله و وقتی که ما خواب یا بیهوش هستیم از کار باز می ایسته و کار نمیکنه، اما ضمیر ناخودآگاه ما در هر شرایطی از جمله خواب، بیداری، بیهوشی و هر حالت دیگه ای فعاله و یکسره تا زمان مرگ ما فعالیت میکنه اونم بدون توقف. ضمیر خودآگاه ما تنها ورودیهای منطقی را قبول میکنه در حالی که ضمیر ناخودآگاه ما هر چیزی رو که بهش بدیم قبول میکنه، راست یا دروغ، شوخی یا جدی، منطقی یا غیر منطقی، سازنده و مخرب بودن آن هم برایش فرقی نداره و مهم نیست. درست مثل یک بچه کوچکی میمونه که هر چیزی که بهش بگیم سریع قبول میکنه. چرا؟ چون این کودک هنوز قدرت استدلال نداره اما قدرت فوق العاده ای داره که به اصطلاح بهش میگیم بچه بچه غول درون.
دیدید وقتی که در کوهستان هستیم و داد می زنیم صدامون چند بار تکرار میشه؟ این موضوع دقیقأ در زندگی ما هم رخ میده. کسانی که در زندگی خودشون میگن: “این که زندگی نیست” در عمل همون میشه و یا کسانی که در زندگی خودشون میگن: “چه زندگی خوبی!” زندگیشون خوب میشه. بقول حضرت مولانا:
“این جهان کوهست و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا”
پس تا اینجا گفتیم که ضمیر خودآگاه تنها ورودی های منطقی را قبول میکنه اما ضمیر ناخوداگاه هر چیزی رو که بهش بگیم قبول میکنه و باور میکنه درست مثل یک بچه. بنابراین هر چیزی که برای ضمیر ناخودآگاه تکرار بشه اون رو باور میکنه و به اون عمل میکنه. دلیل اثرگذار بودن تلقین هم درست همینه. وقتی موضوعی را مدام برای خودمون تکرار می کنیم، در واقع داریم اون رو وارد ضمیر ناخودآگاه خودمون میکنیم، حتی اگر آن موضوع هم برای ما واقعیت نداشته باشه برای ما تبدیل به واقعیت میشه. افرادی که خیلی دروغ میگن، اینقدر اینا دروغ میگن که بعد از یک مدتی فکر می کنند که این حرف هایی که میزنن راسته و به اصطلاح امر بر خودشون مشتبه میشه.
حداقل بالای 90 درصد از کارهای روزانه ما توسط ضمیر ناخودآگاه انجام و کنترل میشه. تمام عادت های ما تحت کنترل ضمیر ناخودآگاهه، بنابراین با تربیت درست و برنامهریزی صحیح ضمیر ناخودآگاه می تونیم عادت های بدی را که داریم به راحتی ترک کنیم و به جای آن عادت های خوب رو جایگزین کنیم.
الآن به خوبی میدانیم که هر واژه ای که ما به کار ببریم تاثیر خاصی بر زمین ناخودآگاه ما داره. اگر به خودمون بگیم “من آرام هستم” واژهه “آرام” در ضمیر ناخودآگاه ما پردازش میشه و یک روحیه آرام در ما ایجاد میکنه. اگر به خودمون بگیم “من شکست خوردم” واژه “شکست” در ضمیر ناخودآگاه ما پردازش میشه و نتیجه اش میشه ایجاد یک روحیه خسته و شکسته، ولی در عوض اگر به جای استفاده از کلمه “شکست” از کلمه “تجربه” استفاده کنیم و به خودمون بگیم: “من تجربه کسب کردم”، اون موقع ضمیر ناخودآگاه واژه “تجربه” رو آموختن و درس گرفتن تداعی میکنه و نه تنها مخرب روحیه نیست بلکه روحیه امید و خوشحالی رو در ما ایجاد میکنه. هرگز نباید بگیم: “عجب گیری افتادم” یا “به عجب بدبختی ای گرفتار شدم” یا اینکه این چه “مصیبتی بود برای من اتفاق افتاد؟”، “چرا فقط من مشکل دارم؟”. باید مراقب استفاده از واژه ها باشیم و به خودمون بگیم که: “برای من مسأله ای پیش آمده که آن را حل میکنم و موفق هم خواهم شد!” چرا؟ چون مسأله برای ضمیر ناخودآگاه یعنی چیزی که راه حل داره و با این دستور به سیستم جستجوی مغز خودمان یا همان RAS میگیم که به دنبال حل مسئله بره و تا اون را حل نکنه هم دست از جستجو نمیکشه. پس یادمون باشه هرگز از واژه های منفی و نامناسب برای خودمون استفاده نکنیم.
تا اینجا متوجه شدیم انسان دو ضمیر داره خود آگاه و ناخود آکاه. ضمیر خودآگاه مثل پست فرماندهیه وقتی هر کاری را آگاهانه اراده میکنیم، تصمیم می گیریم و انجام میدهیم این ضمیر خود آگاهه که انجام وظیفه میکنه و تحلیل و ارزیابی میکنه. در کنار این بخش دیگه ای هست که مسئولیت امور اجرایی بدن را بر عهده داره، دقیقأ مثل یک کامپیو تر عمل میکنه. از یک طرف تمام سیستم های بدن انسان رو کنترل میکنه مثل سیستم گوارش، سیستم تنفسی ، سیستم گردش خون، قلب و بطور کلی تمام سلول های بدن انسان. از طرف دیگه ضمیر ناخودآگاه باورهای ما رو میسازه و شخصیت، اعتماد به نفس و هویت ما را شکل میده و تمامی رفتارهایی که از روی عادت انجام میدیم توسط ضمیر ناخودآکاه انجام میشه، مثل: رانندگی کردن، دوچرخه سواری کردن، کار با موبایل، کامپیوتر و غیره. پس اگر بتونیم ضمیر نا خودآگاه خودمون رو کنترل کنیم زندگی ما متحول میشه.
ما یک علمی داریم به نام “علم تلقین به نفس” که آقای امیل کویه ی فرانسوی به عنوان پدر علم به نفس شناخته میشه. امیل کویه با آزمایشاتی که انجام داد این نتیجه رسید که اگر ما مردم را بتوانیم به صورت مداوم مجبور به بیان عباراتی بکنیم این عبارات بر ذهن آنها اثر میگذاره. ما الان می خواهیم یاد بگیریم که یکسری جملاتی رو به صورت مداوم تکرار کنیم به خاطر اینکه این جملات با تکرار در ضمیر ناخودآگاه ما نفوذ کنند. پس کلید ورود به ضمیر ناخودآگاه تکراره.
بعضی از قوانین مغز
1- هر عملی که به صورت عادت و تکرار انجام بشه کنترل آن از ضمیر خودآگاه به ضمیر ناخودآگاه منتقل میشه.
2- هر پیامی که مدام تکرار بشه در ضمیر ناخودآگاه نفوذ میکنه. این پیام میتونه از طرف خودمون باشه، به خودمون بگیم، با فکر کردن و حرف زدن با خودمون که همون واگویه هست یا از طرف اطرافیانمانه مثل پدر و مادر. به عنوان مثال پدر و مادر بچه ای که مدام ازش ایراد میگیرند و بهش میگن که تو نمیتونی، تو عرضه نداری، تو قابل اعتماد نیست ای و …
3- اگر ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه در انجام امری با هم مخالف باشند معمولاً این ضمیر ناخودآگاهه که برنده میشه.
4- اگر ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه در انجام امری با هم موافق باشند توانشان در هم ضرب میشه.
به عنوان مثال زمانی که ادیسون در اوج شهرت بود خبرنگاری با او مصاحبه میکنه و میگه که رمز موفقیت شما چی بوده؟ ادیسون پاسخ میده: 1- مادرم، 2- پشتکارم. مادرم چون اون موقعی که من رو از مدرسه اخراج کرده بودند نامه ای رو به من دادند که به مادرم تحویل بدم. وقتی که مادرم نامه رو بلند بلند میخوند گفت که به علت اینکه پسر شما نابغه است از این به بعد در منزل آموزش های او را پیگیری کنید. اما زمانی که مادرم از دنیا رفت من آن نامه رو در کمد مادرم پبدا کردم و متوجه شدم که توی نامه نوشته شده بود که پسر شما به علت اینکه کودنه از مدرسه اخراج میشه. مادرم چپ وراست با حرف های مثبت من رو بمباران می کرد، مدام به من میگفت نابغه (تکرار رمز ورود به ناخودآگاهه).
یادمون باشه که وقتی که داریم فکر منفی می کنیم ناخودآگاهمون داره بر علیه ما میشه و شروع میکنه به رفتارهای منفی انجام دادن، حتی اگر ما نخواسته باشیم کسی که کلمات قوی و مثبت را بر زبان جاری میکنه نتایج مثبت و قوی هم دریافت میکنه.